از قدیما بزرگترا برای کوچیکترا بزرگی میکردن
یعنی حواسشون بهشون بود
نه اینکه به روشون بیارن
یا تحقیرشون کنن
یا نظرشونو بهشون تحمیل کنن
نه.
دورادور مراقبشون بودن مثل بچه ای که تازه راه رفتن یاد گرفته پشت کوچیک ترا راه میرفتن تا اگه ی وقت زانوشون شل شد زیر بغلشونو بگیرن که نخورن زمین و زخم و زیلی نشن
البته بعضی وقتا هم که بچه گوش به حرف بزرگترش نمیداد میزاشتن بخوره زمین تا بدونه بزرگترش صلاحشو میخواد
اما زمین خوردن کنترل شده
زمین خوردنی که اون بزرگتر میدونست در حد زخم شدن سطحی دست و پای بچه است نه بیشتر
آخ که اون بچه چقدر خوش بخت بود که پشتش به بزرگترش گرم بود
چقدر خوش حال بود که همیشه ی کسی هست که هواشو داره
چقدر آرامش داشت که ….
تا حالا ی کم نگاه کردیم به خودمون !
به جامعه مون!
به بچه هامون!
مخصوصا نوجوونامون!!!!!!
کم کم داریم بی کس و کار میشیم انگار…
نه اینکه کسی نباشه عو نه
“حواسشون نیست”
یادشون رفته که ی بچه تا صد سالگی هم بچه است
یادشون رفته که نباید اینقدر به ی بچه آزادی داد که خودشو از بالا پشتبون پرت کنه پایین
میدونم که میدونی منظورم بچه نیست
منظورم نوجووناست خییییییییییلی بی کس شدن خییییییییییییلی بی پشت و پناهن خیییییییییییلی سرگردونن
خیییییییییلی …….
رفتار های ی نوجوون تو دوره نوجوونی خاص هست اما مامان باباها ولشون کردن به امان خدا
درگوشی بگم بهتون
قدیما مامانا حواسشون به همه چیز بوده
الان مامانا حواسشون فقط به خودشونه
حواسشون فقط به پولشونه
حواسشون به موبایلشونه
حواسشون همه جا هست جز به خانوادشون
تا حالا فکر کردیم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات